از همه عالم کران خواهم گزید


از همه عالم کران خواهم گزید

عشق دل جویی به جان خواهم گزید
عشق دل جویی به جان خواهم گزید
دولت یک روزه در سودای عشق
دولت یک روزه در سودای عشق
بر همه ملک جهان خواهم گزید
بر همه ملک جهان خواهم گزید
آفتابی از شبستان وفا
آفتابی از شبستان وفا
بی سپاس آسمان خواهم گزید
بی سپاس آسمان خواهم گزید
چشم من دریای گوهر هست لیک
چشم من دریای گوهر هست لیک
گوهری بیرون از آن خواهم گزید
گوهری بیرون از آن خواهم گزید
داستان شد عشق مجنون در جهان
داستان شد عشق مجنون در جهان
از جهان این داستان خواهم گزید
از جهان این داستان خواهم گزید
هر کجا زنبور خانهٔ عاشقی است
هر کجا زنبور خانهٔ عاشقی است
جای چون شه در میان خواهم گزید
جای چون شه در میان خواهم گزید
دوست با درد وفا خواهم گرفت
دوست با درد وفا خواهم گرفت
تیغ در خورد میان خواهم گزید
تیغ در خورد میان خواهم گزید
گرچه غدر دوستان از حد گذشت
گرچه غدر دوستان از حد گذشت
هم وفای دوستان خواهم گزید
هم وفای دوستان خواهم گزید
کبک مهرم کز قفس بیرون شوم
کبک مهرم کز قفس بیرون شوم
هم قفس را آشیان خواهم گزید
هم قفس را آشیان خواهم گزید
با خیال یار ناپیدا هنوز
با خیال یار ناپیدا هنوز
خلوتا کاندر نهان خواهم گزید
خلوتا کاندر نهان خواهم گزید
من کنم یاری طلب هرگز مدان
من کنم یاری طلب هرگز مدان
کز طلب کردن کران خواهم گزید
کز طلب کردن کران خواهم گزید
این طلب بی خویشتن خواهم نمود
این طلب بی خویشتن خواهم نمود
این رطب بی استخوان خواهم گزید
این رطب بی استخوان خواهم گزید
گر نیابم یار باری بر امید
گر نیابم یار باری بر امید
هم نشین غم نشان خواهم گزید
هم نشین غم نشان خواهم گزید
گر ز نومیدی شوم مجروح دل
گر ز نومیدی شوم مجروح دل
محرمی مرهم رسان خواهم گزید
محرمی مرهم رسان خواهم گزید
گوشه ای از خلق و کنجی از جهان
گوشه ای از خلق و کنجی از جهان
بر همه گنج روان خواهم گزید
بر همه گنج روان خواهم گزید
زیر این روئین دژ زنگار خورد
زیر این روئین دژ زنگار خورد
هر سحر گه هفت خوان خواهم گزید
هر سحر گه هفت خوان خواهم گزید
دیدم این منزل عجب خشک آخور است
دیدم این منزل عجب خشک آخور است
از قناعت میزبان خواهم گزید
از قناعت میزبان خواهم گزید
در بن دژ چون کمین گاه بلاست
در بن دژ چون کمین گاه بلاست
از بصیرت دیدبان خواهم گزید
از بصیرت دیدبان خواهم گزید
بر در این هفت ده قحط وفاست
بر در این هفت ده قحط وفاست
راه شهرستان جان خواهم گزید
راه شهرستان جان خواهم گزید
نیست در ده جز علف خانه بدان
نیست در ده جز علف خانه بدان
کز علف قوت روان خواهم گزید
کز علف قوت روان خواهم گزید
چون به بازار جوان مردان رسم
چون به بازار جوان مردان رسم
در صف لالان دکان خواهم گزید
در صف لالان دکان خواهم گزید
بر دکان قفل گر خواهم گذشت
بر دکان قفل گر خواهم گذشت
قفلی از بهر دهان خواهم گزید
قفلی از بهر دهان خواهم گزید
چون مرا آفت ز گفتن می رسد
چون مرا آفت ز گفتن می رسد
بی زبانی بر زبان خواهم گزید
بی زبانی بر زبان خواهم گزید
گر چه گم کردم کلید نطق را
گر چه گم کردم کلید نطق را
مدح بلقیس زمان خواهم گزید
مدح بلقیس زمان خواهم گزید
ورچه آزادم ز بند هر غرض
ورچه آزادم ز بند هر غرض
مهر شاه بانوان خواهم گزید
مهر شاه بانوان خواهم گزید
عصمة الدین شاه مریم آستین
عصمة الدین شاه مریم آستین
کآستانش بر جنان خواهم گزید
کآستانش بر جنان خواهم گزید
گوهر کان فریدون ملک
گوهر کان فریدون ملک
کز جوار او مکان خواهم گزید
کز جوار او مکان خواهم گزید
بارگاهش کعبهٔ ملک است و من
بارگاهش کعبهٔ ملک است و من
قبله گاه از آستان خواهم گزید
قبله گاه از آستان خواهم گزید
آسمان ستر و ستاره رفعت است
آسمان ستر و ستاره رفعت است
رفعتش بر فرقدان خواهم گزید
رفعتش بر فرقدان خواهم گزید
آسیه توفیق و ساره سیرت است
آسیه توفیق و ساره سیرت است
سیرتش بر انس و جان خواهم گزید
سیرتش بر انس و جان خواهم گزید
رابعه زهد و زبیده همت است
رابعه زهد و زبیده همت است
کزدرش حصن امان خواهم گزید
کزدرش حصن امان خواهم گزید
حرمت از درگاه او خواهم گرفت
حرمت از درگاه او خواهم گرفت
گوهر اصلی زکان خواهم گزید
گوهر اصلی زکان خواهم گزید
یک سر موی از سگان در گهش
یک سر موی از سگان در گهش
بر هزبر سیستان خواهم گزید
بر هزبر سیستان خواهم گزید
خاک پای خادمانش را به قدر
خاک پای خادمانش را به قدر
بر کلاه اردوان خواهم گزید
بر کلاه اردوان خواهم گزید
شاه انجم خادم لالای اوست
شاه انجم خادم لالای اوست
خدمت لالاش از آن خواهم گزید
خدمت لالاش از آن خواهم گزید
گنج بخشا یک دو حرف از مدح تو
گنج بخشا یک دو حرف از مدح تو
بر سه گنج شایگان خواهم گزید
بر سه گنج شایگان خواهم گزید
گر به خدمت کم رسم معذور دار
گر به خدمت کم رسم معذور دار
کز پی عنقا نشان خواهم گزید
کز پی عنقا نشان خواهم گزید
سرپرستی رنج و خدمت آفت است
سرپرستی رنج و خدمت آفت است
من فراق این و آن خواهم گزید
من فراق این و آن خواهم گزید
سال ها رای ریاضت داشتم
سال ها رای ریاضت داشتم
از پس دوری همان خواهم گزید
از پس دوری همان خواهم گزید
پیل را مانم که چون جستم ز خواب
پیل را مانم که چون جستم ز خواب
صحبت هندوستان خواهم گزید
صحبت هندوستان خواهم گزید
خفته بودم همتم بیدار کرد
خفته بودم همتم بیدار کرد
این ریاضت جاودان خواهم گزید
این ریاضت جاودان خواهم گزید
گر به زر گویمت مدح، آنم که بت
گر به زر گویمت مدح، آنم که بت
بر خدای غیب دان خواهم گزید
بر خدای غیب دان خواهم گزید
کافرم دان گر مدیح چون توئی
کافرم دان گر مدیح چون توئی
بر امید سوزیان خواهم گزید
بر امید سوزیان خواهم گزید
در دعای حضرت تو هر سحر
در دعای حضرت تو هر سحر
آفرین از قدسیان خواهم گزید
آفرین از قدسیان خواهم گزید